15 آذر 1404
سيف اله اندايش

سیف اله اندایش

مرتبه علمی: استادیار
نشانی: دانشکده ادبیات و علوم انسانی - گروه علم اطلاعات و دانش شناسی
تحصیلات: دکترای تخصصی / علم اطلاعات و دانش شناسی- مدیریت دانش
تلفن: 0
دانشکده: دانشکده ادبیات و علوم انسانی

مشخصات پژوهش

عنوان
محدودیت های علم سنجی در اندازه گیری تأثیر دانش آشکار و پنهان در سازمان ها
نوع پژوهش مقالات در همایش ها
کلیدواژه‌ها
اشتراک دانش، پنهان سازی دانش، دانش آشکار، دانش پنهان، علم سنجی
پژوهشگران سیف اله اندایش (نفر اول) ، زهرا کیانراد (نفر دوم)

چکیده

در دهه های اخیر، علم سنجی به عنوان ابزاری مهم برای ارزیابی و مدیریت دانش علمی در سطوح مختلف، از پژوهش های فردی تا سیاست گذاری های کلان علمی، شناخته شده است. علم سنجی با استفاده از شاخص های کمی و کیفی، نقش مهمی در ارزیابی عملکرد پژوهشی، شناسایی روندهای علمی و تحلیل شبکه های دانش ایفا می کند. با این حال، زمانی که صحبت از اندازه گیری تأثیر دانش آشکار و پنهان در سازمان ها به میان می آید، علم سنجی با چالش های متعددی روبه رو است. دانش آشکار به راحتی مستند، منتقل و به اشتراک گذاشته می شود و معمولاً در قالب انتشارات رسمی و مستندات ذخیره می شود و به خوبی در چارچوب های علم سنجی قابل اندازه گیری است. اما دانش پنهان که در تجربیات، مهارت ها و تعاملات اجتماعی نهفته است، به دلیل ماهیت غیررسمی اش، به سختی در ارزیابی های علم سنجی نمایان می شود. یکی از محدودیت های اصلی علم سنجی در اندازه گیری تأثیر دانش پنهان، وابستگی آن به داده های کمی رسمی مانند تعداد مقالات و ارجاعات است که بیشتر نمایانگر دانش آشکار هستند. دانش پنهان معمولاً در تعاملات غیررسمی وجود دارد و این نوع داده ها در چارچوب های علم سنجی سنتی به درستی شناسایی نمی شوند. علاوه بر این، تمرکز علم سنجی بر کمیت به جای کیفیت می تواند منجر به ارزیابی نادرست تأثیر واقعی دانش شود، زیرا این روش ها به جای در نظر گرفتن ارزش واقعی دانش، بر تعداد مقالات و استنادها تأکید دارند. این رویکرد می تواند رفتارهایی مانند شکار استنادی را ترویج کند، جایی که تمرکز بیشتر بر افزایش تعداد ارجاعات به جای ارتقای کیفیت واقعی پژوهش ها است. علاوه بر این، ابزارهای علم سنجی معمولاً بر شاخص های استانداردی مانند ضریب تأثیرگذاری مجلات تأکید دارند که ممکن است قادر به انعکاس پیچیدگی های مشارکت علمی و شرایط خاص محیطی نباشند. تعاملات میان دانش آشکار و پنهان، که در نظریه های مدیریت دانش مانند مارپیچ دانش مطرح می شوند، نیز اغلب در چارچوب های علم سنجی مغفول می مانند. برای رفع این محدودیت ها، نیاز به ترکیب رویکردهای کمی علم سنجی با روش های کیفی و ترکیبی بیشتر احساس می شود. روش هایی مانند تحلیل مصاحبه ها، مشاهده رفتار سازمانی و تحلیل شبکه های اجتماعی می توانند مکمل مناسبی برای روش های کمی باشند و به درک عمیق تری از تأثیر دانش آشکار و پنهان در سازمان ها کمک کنند. این رویکرد