Abstract
|
از اوايل قرن بيستم بود كه در اروپا و امريكا و پي آيه آن با چند دهه تأخير ناگزير در ايران، تلقّي نويني از نقد ادبي به دست داده شد كه پيروي از يك نظريه بينارشته اي و مشاركت با نويسنده در تأليف معنا را ناگزير مي نمود. نبود چنين تعريفي از نقد در گذشته ادبي اسلام و ايران را نبايد به نبود نقد ادبي در آن ايّام تعبير نمود و بر نمادها و نمودهاي آن در رسائل تاريخي و بلاغي، تذكره ها و دواوين شعرا، با تعريفي كه در ادوار پيشين از نقد ادبي وجود داشته، چشم فروبست. اين نقدها بدون پشتوانه نظري نيز نبوده است؛ چرا كه نقد ادبي، عملي است نظريه اي و ايده ها و آراي منقّد درباره جهان، سامانه نظري اي را به وجود مي آورد كه نقدهاي وي مطابق با آن عمل مي نمايد.
در جستار پيش رو، به بويه نظريه ادبي شناسي تاريخي در گذشته ادبي اسلام و ايران، كتاب نقد الشّعر، نوشته قدامة بن جعفر(260- 337 ق)، بررسي شده است. نخست از همه، شايسته تر آن ديده شد كه به جاي نقد كلاسيسيستي يا فرماليستي، رويكر نقّادان? قدامة و نظريه ادبي وي كه منطقه عملش بلاغت و مسائل مرتبط به عيوب شعري است، نقد و نظريه ادبي بلاغي ناميده شود. معايير تشخيص معايب و محاسن شعري، متن مدار بودن و تك معنا دانستنِ متن نيز مسائلي اند كه استخوان بندي نظريه ادبي قدامة بن جعفر را مي سازند. برخي از اين موضوعات را با آرا و انديشه هاي پژوهشگران و منقّدان بازبسته به دبستان انگلو- امريكايي نقد ادبي، مي-توان سنجيد.
|