|
چکیده
|
در قرآن کریم تصریح گردیده است که علم همه چیز نزد خداوند است و آن را به بندگان صالحش تفویض می کند (نمونه: 59 انعام و 14 ملک و 282 بقره). در رویکرد اسطوره ای به علم نیز به واقع خدایان بودند که نماد قدرت و آگاهی بودند و انسان با تمکین و قربانی نمودن نظر لطف ایشان را جذب می کردند. اما از زمان ظهور علم جدید که می توان مبدا آن را در یونان دانست و در رنسانس احیا شد، علم عملا موضوعی اکتشافی است چه در قالب مثل افلاطونی و چه بود و نمود ارسطوئی. گرچه تعبیر ایده آل گرای افلاطونی به قرائت مذهبی از علم قرابت مدرجی دارد. با این حال آن چه که در فلسه علم (بما هو علم) دیده می شود روایت دینی و الوهی را برنمی تابد. به واقع در فلسفه جدید حقایقی وجود دارند که فارغ از میزان دسترسی ما به آنها (چه مستقیما و چه با ابزار) هر انسانی به فراخور درک و دانش خود بر سطحی از آن آگاه می شود. لذا رابطه عالِم به علم نه تنزیلی که تساعدی است. در این پژوهش با مقایسه رویکردهای مختلف به علم خصوصا علم جدید، به عرصه های تعاملی یا تقابلی این مواجه پرداخته می شود و از روش کیفی و توصیفی و با هدف مطالعه بنیادی از منابع کتابخانه ای و برخط و تحلیل آنها بهره برداری خواهد شد.
|